آنسوي مغاك بيگذر
درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است
عطار ، وجه تمایز انسان را با سایر مخلوقات ، " درد " میدانست و نه عشق . قدسیان را عشق هست و درد نیست درد را جـــز آدمـــی در خــورد نیست به عقیده ی وی ، متاعی که میتوان از این سرای به سرای دیگر برد که در آنجا یافت نمیشود ، فقط درد است . درد حاصل کن که درمان درد توست درد دو عالم داروی جان درد توست هـــرکه را دردیست درمانش مبـــاد هرکه درمان خواهد او ، جانش مباد پ ن : کجاست آشنای درد انسان ؟ که ما را هم آشنایی دهد با درد . بس که رنجدیده ایم و ناآشنا با درد !
نوشته شده در شنبه ۱۳۹۰/۰۲/۲۴ساعت
15:47 توسط هارپوكرات| |
| Design By : Night |