آنسوي مغاك بيگذر

درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است



دست مرا بگیر که باغ نگاه تو

چندان شکوفه ریخت که هوش از سرم ربود ؛

من جاودانی ام ، که پرستوی بوسه ات

بر روی من دری زبهشت خدا گشود .

اما چه میکنی 

دل را که در بهشت خدا هم غریب بود ...؟



مشیری


نوشته شده در جمعه ۱۳۹۰/۰۴/۱۷ساعت 0:27 توسط هارپوكرات| |


Design By : Night