آنسوي مغاك بيگذر
درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است
آنچه بر سکوتِ "بودنِ" آدمی میتابد ، طنینِ "رابطه" ی او با هستیست . و امر بر این قرار میگیرد تا او از باغِ "سکون" خود ، به زمینِ "بیان" قدم بگذارد . و در جامعیت زبان خود ، آن آشکار نشده را در "رابطه" ی با کائنات ، بیان نماید . اینست که آدم در "زبان" جعل میشود . و از آنجا که واژه منشا در اسمای الهی دارد و ذات زبان ، اسمای الهیست ، لذا جهان انسان وارد بر دوگانگی اسمای الهی میشود و جلال و جمال حق ، در قطبیت جهان انسان انعکاس میابد . و این همان داستان جعل انسان بر روی زمین برای خلیفه اللهی ست که آنرا به نام "هبوط" میشناسیم . هبوط ، سیر انتقال درونی آدمی از بودنِ صرف خویش ، بسمت بیانِ هستی است 1. سرشت انسان با جامعیتی خاص از "تلقی" اسمای الهی درآمیخته و همین جامعیت سبب گشته که این موجود به "زبان" جامعی برای بیان اسماء الهی بدل شود. هم بیانی در تکوینش و هم بیانی در تشریع. وجود پیچیده ی انسان بازتاب جامعی از شئون پیدا و پنهان ربوبیت است . انسان آمده تا نقاط تاریک هستی را برای خلایق روشن کند و هستی را از زوایای پنهان عالم "ربوبیت" باخبر گرداند. هم آنچه را که فرشتگان نیز از آن بیخبر بودند و هم آنچه را که کتمان میکردند ... ! جهان دوگانه ی خلقت در سایه سار اسماء دوگانه ی باریتعالی ، آسمان و زمین انسان را رقم میزند. آسمان سوییست برای بارش و زمین سوییست برای دریافت . انسان در مادینگیِ وجودش همچون خالی ِ مغاکی عمیق ، از منبع هستی نیروی حیات الهی را ، در پهنه ی تسلیمش، نیاز میکند و میستاند و خود را به آغوش آن منشا ابدی میسپارد و در عطشی بی پایان ، شراب الهی را نوش میکند. و هم اوست که در نرینگی وجودش آنچه دریافت کرده را در بلندای یکسان نگری و یکسو نگری ، به بیانِ عطا میگذارد . حیات انسان همچون دم و بازدم الهیست . پیوسته مینوشد و پیوسته مینوشاند ....این زنانگی و مردانگی چرخه ایست الهی در وجود او که بازتاب اسم های جمال و جلال خداوندیست . و همین معناست که او را در چرخه ی هستی گاه ساکن و گاه جاری میسازد . گاه در سوی "توانایی" و گاه در سوی "زیبایی". گاه در صحرای "بیان" و گاه در دریای "سکوت" . از اینروست که در کتاب الهی ، ایمان همواره در گرو چرخه ی "صلوة" و "زکات" بیان گردیده است . انسانی که از منشا خود جدا نگشته پیوسته با زنانگی وجودش در صلوة است و از ساغر هستی مینوشد و بسوی خلقت تجسد میابد (نفخت فیه من روحی) ، و آنگاه باز در پروازی عارفانه ، با مردانگی خویش آنچه نوشیده را در خلقت ،چون کلمه ی الهی میدمد و عطا میکند ؛ و دوباره به سمت روح باز میگردد (ارجعی الی ربک ) . نماز "مغاک" زنانگی هستیست . آن "باریکه" ای که در متن وجود آدمی باز میشود تا از سرچشمه بدان عطاشود. و زکات ، "بیان" مردانگی هستیست . آن "کلمه" که بدان آشکار نشده آشکار میشود. پیامی که از سوی انسان به خلایق عطا میشود. انسان زمانی در تعادل و هماهنگی با آوای هستی است که در این چرخه ی الهی مقیمی همیشگی باشد. این همان بروز اسمای الهیست . زن بودن به کمال و مرد بودن به کمال بستریست برای بروز تک تک شئون اسماء . تکوین ِ آفرینش ، در معنای صلوة خود را بروز میدهد . چونانکه مریم کلمه ی خود (مسیح) را تلقی کرده و به تکوین میکشاند . و تشریعِ آفرینش ، در معنای زکات خود را بیان میکند . چونانکه محمد کلمه ی خود (قرآن) را به هستی هدیه میکند. عمل صالح زاییده ی این آمیزش معنویست . هنگامیکه کالبد ذهن در آرامش و هماهنگی حاصل از این آمیزش درونی بسر میبرد ، منشا تفکر و بینش صالح بوده و رفتار صالح را طرح میریزد . و این بینش و رفتار صالح "جهانی دیگر" را در ساحتی والا برای انسان رقم میزند. همانگونه که ذهنی که به سبب عدم قرارگیری در این چرخه ، مخدوش و آشفته و سرگردان گشته ، موجب بینش و تفکر نادرست شده و باعث ایجاد عمل ناصالح میشود . عملی که در صلح و هماهنگی با هستی نیست . و این "دنیا" ای میسازد مملو از رنج و درد و بیماری ... پاورقی: 1- در اینجا هبوط با تسامحی عمدی به معنای "جعل" خلیفة الله در زمین گرفته شده است . مگرنه معنای دقیق هبوط خود مستلزم بیان متنی جداگانه است. یه زمانی نه خیلی دور ، لابلای یه بحث بی انجام با دوستی که هیچگاه نفهمید که چقدر برام عزیزه ، سوالی مطرح شد که " غیب چیست ؟ " . اون دوست خوب هیچگاه نفهمید با این سوال چه دروازه ی مهیبی رو بروی من گشود . یجوری دلم خواست اینجا ازش تشکر کنم اگر که هنوز همونطور ناپیدا و مسکوت به مغاک من سرمیزنه . و دوست دارم بدونه که همیشه در نهانخانه ای خاص و مسکوت در ژرفای روح من جاریه ... ناپیدا همچون باد . تولِجُ الَّيلَ في النَّهارِ وتولِجُ النَّهارَ فی الَّیلِ . وتُخرِجُ الحَی مِنَ المَیِّتِ وتُخرِجُ المَیِّتَ مِنَ الحَی . وتَرزُقُ مَن تَشاءُ بِغَیرِ حِساب "واقعیت شامل مجموعه ی درست ها و نادرست هاست . در برابر هر درستی یک نادرست وجود دارد که آن نیز به نوبه ی خود درست است . وقتی فقط درست یا فقط نادرست را در نظر میگیریم ، تنها نیمی از واقعیت را در بر میگیریم . که از کمال و یگانگی بی بهره است ." "هرمان هسه" در فلسفه ی خاور دور ، آنچه واقعیت دنیای مارا تشکیل میدهد یک فرآیندِ تغییرِ مداومِ پیوسته است . چیزیکه آنرا "تائو" مینامند . و اساسی ترین مشخصه ی تائو ، خصوصیات پریودیک آنست . بگونه ایکه تمام وقایعی که در طبیعت پیش می آیند همگی بطور مداوم بین دو قطب یین و یانگ تکرار میشوند . یین پس از رسیدن به نقطه ی اوج خود ، کم کم عقب نشینی میکند و دور را به یانگ میسپارد و یانگ هم پس از رسیدن به اوج ، آهسته به نفع یین کنار میرود . این فرایند همواره تکرار میشود و آنچه اهمیت دارد اینست که هیچیک از این دو بر دیگری برتری ندارند. بلکه هیچیک به تنهایی هم نمیتوانند وجود داشته باشند . یین و یانگ تنها دو حدّ تغییرات یک فرآیند واحد هستند . هیچ چیزی نمیتواند فقط یین و یا فقط یانگ باشد . آنچه در فیزیک کوانتوم هم بیان میشود مطابق با همین نظریه است . اینکه نور تا زمانیکه مشاهده نشده است ، نوسانیست دائمی بین ذره و موج . نور تنها زمانی فقط ذره یا فقط موج است که دیده شود. درست مانند وقایعی همچون روز و شب . دم و بازدم . مرگ و زندگی . زشتی و زیبایی . زن و مرد . کفر و ایمان ... از دیدگاه فیزیک نوین نمیتوان طبیعت را به اجزای کوچکتر تقسیم کرد بلکه میبایست آنرا بصورت یک کل واحد درک کرد . هر جزء در آن آیینه ی کل است و کل در هر جزء نهانست . فقط در پرتو چنین نگاه کل نگریست که میشود جهان را درست تر درک کرد . آنچه فیزیک کوانتوم بدان معتقد است اینست که آنچه در نهایت ساختار اساسی جهان مادی را تعیین میکند "نحوه ی نگاه" ای است که به آن داریم . درواقع ما دنیا را مطابق با انعکاس ذهن خود میابیم . اینکه تصمیم بگیریم کدام سوی این دوگانگی را که در واقع در ذهنمان در جریانست ، به بیرون انعکاس دهیم . پ ن : آنکس که با خواندن تئوری کوانتوم دچار شوک نشده باشد در واقع این تئوری را نفهمیده است . نیلز بوهر
Design By : Night |