آنسوي مغاك بيگذر

درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است


آیا او براستی با واژه ای میبخشد و بدون واژه ای نمیبخشد ؟

آیا این واژه هایند که  حیات میبخشند ؟

آیا به حقیقتِ واژه پی برده ایم ؟


شکر ، نه واژه ایست که تکرارش هستی ببخشد و نسیانش فقر  زاید . 

شکر ، حالتیست که در عبد ایجاد میشود . حالتی که پس از خشنودی پدید می آید . آنجا که عبد ، دیگر فقیر نیست که نیازمند باشد . هستی از آن اوست . چه اینکه آنچه از آن اوست ، او را به لذت رسانیده است . 

این وجد ، میتراود از ژرفای او و نعمت همه خود اوست . چه اینکه زندگی همه در اندرون آدمی معنا دارد . که خدا آن ثابتیست که تغیری در او نیست . . .  چه با واژه ای و چه با حالتی . . . 



گویا این دوستان هم نوشته اند از شکر :

 عجب صبری دارد خدا ٬ وقتی دلم تنگ می شود ٬ یادداشت های اتفاقیه ٬ بوی باران عطر خاک ٬ پرسه خیال ٬ مسیر سپید ٬ میثاق ٬ انتهای بیراهه ٬ حرف های نزدیک ٬ یادداشت های غار ٬ وب نوشت های یک دانشجو ٬ ٬پنجره ٬ منتظر پرواز ٬ جنوبی ترین نقطه ٬ من او ٬ طنز تلخ قهوه اسپرسو ٬ بی تو با تو بودن ٬ مینی تاک ٬ تبسم خدا ودوست جدید 


نوشته شده در شنبه ۱۳۸۹/۱۱/۰۹ساعت 22:29 توسط هارپوكرات| |

  دیدگانش را خون فراگرفته . . .

      همه جا سرخ است و داغ  ! صدای هلهله می آید . دستی نیست اما که خون از دیده بشوید . اما گویا این  هیاهوی حیوانی لحظه به لحظه خاموش تر میشود . آرامشی عجیب همه ی بیابان سرخ را فراگرفته . نوری از میان این همه سرخی نزدیک میشود . . . و عطر سیبی که می آید . . . 

. . . 

. . . 

اینجا اما گوشه ای دیگر از قیامت برپاست  !

     دیگر کسی صدای آسمان را نمیشنود . گویی ستارگان  فروریخته اند . خاک ، قربانگاه خورشید آسمان گشته است . خورشید خاموش . . .

     آسمان هم آغوش شد با خاک ، در افق خونین خود .  و راهی به آسمان گشوده شد تا دیگر هیچگاه حقیقت بر خاک تنها نماند . 

     خاکیان ، همه مبهوت از آسمانی که به خاک غلتیده است .  و افلاکیان متحیر از  کالبدی خاکی که همه ی پهنه ی آسمان را فراگرفته است . لاهوتیان ، چشم دوخته به این خاکی آسمانی تنها ! نوری باز از افق سرخ برمیتابد . چیزی در وجود این روح تنها ، ناگاه میطپد . چشمها همه خیره در نور . . .  گویی حقیقت میخواهد کالبد خویش را در بر بگیرد . زمان میلرزد . دریا ها میجوشند . و همه مست از عطر سیبی که می آید . . . 

نوشته شده در شنبه ۱۳۸۹/۰۹/۲۰ساعت 11:39 توسط هارپوكرات| |

 

آیا میتوان کسی را بخاطر عقیده ای که دارد مضروب و یا اعدام کرد ؟

 ***

بسمک یا نور

    جواب دادن به این سوال نیاز به بسط اون داره که با جهل عظیم من سازگار نیست . فقط میتونم تاحدی که توانمه در موردش بنویسم . سعی کردم در متون دینی اعم از شیعی و سنی تحقیق کنم و حاصل این تحقیق کوچک رو براتون بنویسم تا مورد استفاده ی بقیه ی دوستان هم قرار بگیره .

   عقیده اگر فقط در قلب باشه و نمود خارجی به خودش نگیره مسئله انگیز نیست و هر انسانی مختار در انتخاب عقیده و سلوک خودشه . اما وقتی عقیده ی درونیش نمود خارجی پیدا میکنه هر عقل سلیمی قبول داره که بسته به جامعه و فرهنگی که اون توش زندگی میکنه بر او حکم میشه .

   در جامعه ی اسلامی - که بنیانگذارش پیامبر اکرم صل الله علیه و آله ، رحمت للعالمین میباشد – احکام عقیدتی افراد جامعه به تفصیل بیان شده که میتوان به کتب معتبر شیعه و سنی مراجعه کرده و بطور اکمل در مورد آن تحقیق نمود . اما برای این مجال بنده به چند روایت و حدیث اشاره میکنم که در آن حکم قطعی کسانی که با ابراز عقاید خود ، بر ضد اسلام و شخص پیامبر اکرم نظری را بیان میدارند ، بطور کاملا صریح اشاره شده است . بدیهی است کسانیکه عقایدشان در تضاد و عناد  با جامعه ی اسلامی و شخص پیامبر اکرم میباشد  مشمول این احکام قرار میگیرند و کسانیکه عقایدشان در عناد با اسلام نیست از این حکم مستثنا بوده و در محکمه ی قضاوت توسط حاکم شرع به آن رسیدگی میشود .

بگذارید بحث رو از ارتداد شروع کنم . ارتداد بر دو قسم است : ارتداد فطری  - ارتداد ملی

 


ادامه مطلب
نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۸۸/۱۱/۲۸ساعت 16:34 توسط هارپوكرات| |


Design By : Night