آنسوي مغاك بيگذر

درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است

تازه 9 ساله شده. تو مسیر جاده داریم باهم صحبت میکنیم. شبه و سکوت شب ، فکریش کرده.

میگه: «بابا گاهی با خودم فکر میکنم این زندگی هیچی نیست!»

با تعجب ازش میرسم چرا این حرف رو میزنی؟

میگه:« وقتی آخرش قراره بمیریم دیگه زندگی به چه دردی میخوره؟»

...

تو دلم میگم: «چقدر زود داری بزرگ میشی...»

قلبم تیر میکشه و تو دلم براش اشک میریزم.

نوشته شده در پنجشنبه ۱۴۰۳/۰۹/۰۱ساعت 21:49 توسط هارپوكرات| |


Design By : Night