آنسوي مغاك بيگذر
درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است
زندگی برای هرکسی نیمه شبهای زیادی رو رقم نمیزنه که میون یک بیابون ، لابلای نسیم سرد زمستون ، تنها در سکوت و سکر نیمه شب ، قدم بزنه. اما برای من رقم زده . سالهای سال ... با خودم فکر میکردم اگر این نیمه شبهای سرد و اون تنها قدم زدنها زیر نور ماه در زندگی من تقدیر زده نشده بود ، حیات چه طعم دیگری میتونست داشته باشه ؟ طعم حیات ، زاده ی چه سکوتها و چه رایحه هاییه ؟ گاهی در لحظه لحظه های قدم قدم هاییکه لابلای نیمه شبهای زندگیت در خلوت میون خودت و ماه برداشتی پرسه میزنی و گستره ی وهم انگیز حیات رو در لمس نسیم سرد پاییزی روی گونه های برهنه ات مزه مزه میکنی . زندگی عجییییب مثل یک رویاست ... چقدر خشنودم که شب رو میشناسم. ماه ، اگر شبگردهای کویری زمین نبودند ، چه تنها بود ! چه رازهایی رو روی دوش خود تحمل میکنه زمین _ این معبود و معبد دیرین ماه _ . دیوانه ی شبم ... این انیس قدیم . این رازدار ساکتِ نرم. این رفیق امن بیابان زندگی . همیشه از خودم پرسیده ام که اگر شب نبود ، من که بودم ؟؟؟ گاهی کسانی در زندگی تو قدم میزنن که خوب که نگاه میکنی ، اگر نبودند تو برای خودت ، غریب تر از آب بودی برای ماه ... مثل شب. زندگی برای هرکسی نیمه شبهای زیادی رو رقم نمیزنه که میون یک بیابون ، لابلای نسیم سرد زمستون ، تنها در سکوت و سکر نیمه شب ، قدم بزنه. اما برای من رقم زده . سالهای سال ... آواره های شب ، جهان دیگری دارند. جهانی ناآشنا برای خوابگردان روز . غریب و مجهول همچون جنون رقصی در التهاب یک موسیقی ، برای یک ناشنوا ... چه کسی میدونه التهاب های دیوانه کننده ی یک شبگرد رو ؟ عمریه که بادهای سرد نیمه شب بیابون رو میشناسم. عمریه آغشته ام به مستی های نیمه های شب. عمریه که دچار شبم ... 
| Design By : Night |