آنسوي مغاك بيگذر

درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است

شکاف دوزخ

 

      گاهی تنها یک موسیقی میتونه تو رو ببره به جهانی دیگه . گاهی تنها یک عطر میتونه تو رو وارد زندگی ای کنه که نکردیش! ... رایحه ای که میتونه تو رو در آمیزشِ یک آوا ، به عقب برگردونه ... عقبی که تو هیچگاه ازش حتی عبور نکردی ...

      گاهی ، فقط گاهی حتی خش خش برگهای زیر پات ، این جادو رو دارن که تو رو ببرن تا لحظه های گمشده ی زندگیت . اون لحظه هایی که فقط بخاطر یک تصمیم ، فقط بخاطر یک چشم بستن ، فقط بخاطر یک آه ، فقط بخاطر یک ندیدن ، بی اونکه زندگیشون کنی ، ازشون رد شدی و فقط خدا میدونه چققققدر از این شکافهای عمیق در روزهای زندگی ما بی اونکه حتی ازشون باخبر باشیم وجود دارن.

      روزمرگی و خوابگردی زندگی اونقدر ما رو در حالت محوی از بودن فرو برده که حتی نمیدونیم وجودمون چقدر از این شکافهای عمیق رو دنبال خودش میکشه. فقط خدا میدونه ما چقدر از زندگیمون رو زندگی نکردیم و رد شدیم.

       یه وقتی یه  تکون مبهم از یک رایحه ، تو رو برمیداره میبره لابلای یکی از این شکافها تا پرسه ای کوتاه بزنی روزهایی رو که میتونستی توشون باشی و نبودی . تنها فریب ِ پیوستگیِ زمان در ذهن ماست که نمیذاره این خالی های زندگیمون رو ببینیم. اما گاهی که باخودت خلوت میکنی ، عمیقا وجود خلاهایی رو در روحت احساس میکنی. حس میکنی که چیزهایی هست که بوده اما بخاطرشون نمیاری. چیزهایی باید تو دستهات باشن اما نیستن . چیزهایی رو باید بخاطر بیاری اما تو حتی زندگیشون نکردی. کسانی رو بایست بشناسی اما نمیدونیشون ! پناه بر خدا از این شکافهای دهر ...


      چقدر پرسه زدن تو کوچه های خاطراتی که حتی بوجودشون نیاوردی میتونه دردآور باشه . گاهی از هجوم اینهمه بی توجهی که در زندگی ما انسانهاست وحشت میکنم. ما تک تک لحظه هامون رو بی اونکه نگاهشون کنیم از دست میدیم. ما فقط لابلای بینهایت لحظه های مرده ی زندگیمون پرسه میزنیم. حال اینکه لحظه ها تنها محتاج نگاه ما بودن ... محتاج ذره ای درنگ ... لمحه ای توجه. و "صلات" چیست جز این "توجه" ...

      دوزخ چیزی جز یادآوریِ از دست دادن این شکافها نیست ... دوزخ چیزی جز پرسه زدن در کوچه کوچه های گم کرده ی زندگی ما نیست... دوزخ چیزی نیست جز مرور زندگی هایی که فقط بخاطر فقدان "توجه" از دستشون دادیم ...

 

كُلُّ نَفْسٍ بِما كَسَبَتْ رَهِينَةٌ «38» إِلَّا أَصْحابَ الْيَمِينِ «39» فِي جَنَّاتٍ يَتَساءَلُونَ «40» عَنِ الْمُجْرِمِينَ «41» ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ «42» قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ «43» ...     (مدثر)

هرکسی آویخته است بر یافته هایش . مگر یاران "یمین" ... ! که در باغهای بهشت از مجرمان میپرسند: چه چیز شما را در دوزخ سرگردان کرد؟ و مجرمان پاسخ میدهند که ما از "توجه کنندگان " نبودیم ... (تا مرگ ما را به دیدار آنچه از دست دادیم رسانید...)

...

گاهی تنها یک عطر ....

...


میشناسم فرستاده ای رو که میگفت: من از دنیای شما عطر رو دوست دارم. و زن رو . و صلات رو ....
 

 

 

نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۸/۰۱/۱۴ساعت 15:37 توسط هارپوكرات| |


Design By : Night