آنسوي مغاك بيگذر
درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است
دقیقا یک سال پیش ، در اوج تنهایی های خویش ، متنی رو آپ کردم بدین مضمون : " یادم میاد جوونتر که بودم قشنگ ترین چیز دیدن یه دختر جوانی بود که دست یه بچه رو گرفته بود و اون رو تاتی تاتی راه میبرد. . . . حالا اما بعد از گذشت سالها قشنگ ترین چیز برام دیدن همون دختر جوان و زیباست که بعد از نمازش سر سجاده باقی مونده . . . عجیبه سلوک آدمی . . . " . . . حالا بعد از گذشت یکسال بسیار غریب در زندگیم ، این هردو زیبایی رو میخوام یکجا تو زندگیم پیدا کنم . شمیم عطر اون سجاده نشین خاموش در پرده ، فضای دلم رو سوق میده به نگاهی گذرا و ژرف به همون کودکی که دست در دستش قدم بر میداره . . . زندگی چه کوچ عجیبیه . کوچی از زیبایی های درون به تاریکیهای برون . و باز رجعت از تاریکی های برون به زیبایی های درون . صوفی پرده نشین ناپیدای من ! این منم . با فریادی به انتظار طلوع تو . بهار زندگیم را میجویم . بالهای باورم را. . . .
| Design By : Night |