آنسوي مغاك بيگذر
درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است
ریشه در اعماق اقیانوس دارد شاید این گیسو پریشان کرده بید وحشی باران . یا نه ، دریاییست گویی ، واژگونه ، برفراز شهر شهر سوگواران . هرزمانی که فرومیبارد از حد بیش ریشه در من میدواند پرسشی پیگیر ، با تشویش : ــ رنگ این شبهای وحشت را تواند شست آیا از دل یاران ؟ ░ چشم ها و چشمه ها خشکند . روشنی ها محو در تاریکی دلتنگ، همچنانکه نام ها در ننگ ! هرچه پیرامون ما غرق تباهی شد . آه باران ، ای امید جان بیداران ! بر پلیدی ها ــ که ما عمریست در گرداب آن غرقیم ــ آیا چیره خواهی شد ؟ مشیری عزیز پی نوشت : وبلاگ دوست بسیار عزیزم " جنون " بنام " چشمهای بی فروغ " رو پاک کردند . یه دفترچه خاطرات شش ساله رو که در حکم اسلامی، مایملک اون محسوب میشد ، براحتی و بدون حتی محکمه ای پاک میکنند ، تنها به جرم یک جمله در همدلی با مادران داغدار فرزند، در سالی که گذشت . . . و من موندم که آیا این حاکمان مال و نفوس این مردم نجیب ، گمان میکنند که با پاک کردن یک وبلاگ ، سرپوشی گذاشته اند بر فسادهای خود ؟!!! نه .هریک از این شقایقها که اسماعیلشان به ناحق قربانی میشود ، سنگی ابابیلی خواهند شد که بر سر آنها خواهد بارید بزودی انشا الله . که عالم ، خدایی دارد عادل و حاکم . هرچند بسیار صبور بر فساد مفسدان .
| Design By : Night |