آنسوي مغاك بيگذر

درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است


بسمک یا لطیف

     خدایم نگذرد از من اگر که پشت کنم از جهل ، بر قومی که او در دل خود مکنون داشت برای امرش . که بر خود میپیچم اگر که حقیقت را نیمه برافرازم و در سیاه نمایی قوم عزیزم بکوشم و در اعتلایشان خاموش بنشینم. 

      آری از همین قوم سخن میگویم که دوش بر آن عتاب کرده بودم . و عتابم از سر غفلت این قوم بود بر ارزشهایشان ، نه بر پست مزاجیشان . که تاریخ پنهان شده ی دانش ، نشان داده است که حقیقتا این قوم قومی شگفت بوده اند در نگاه به عالم با دوچشم . و از این روست که قوم یک چشمی غرب ، تا این حد میتازد بر فضیلت این قوم . هرچند که خود نیز در دل میدانند که هنوز هم پایه های دانش در تمام جهان ، بر دوش مردان و زنانی از این قوم استوار است ، هرچند به نام آنها تمام شود  . 

  

   سخن از قومیست نشان شده که در سخن وحی ، مکنون ماندند برای امری بزرگ . آنجا که اله العالمین با لطافت در سوره ی محمد صلی الله علیه و آله   زمزمه میکند به ابتهال که :


     " اینک شما کسانی هستید که فراخوانده میشوید تا در راه خدا انفاق ( جان ) کنید . و برخی از شما بخل میورزند و آنانکه بخل میورزند بخود بخل میورزند ، که خداوند بینیاز است و شما نیازمند . و بدانید که اگر رویگردان شوید ، خدا گروهی را غیر از شما جایگزینتان میکند که آنان مثل شما نیستند . . . "    ( محمد ـ 38)

   

  که خود رسول برگزیده ی خدا " قوم " را به قوم سلمان  تفسیر نمودند با زبان گهربار خود . 

     که این ابتهال ، روزگاری بسیار دور ، بار دیگر هم با قومی دیگر غیر از قوم عرب بمیان آمده بود . آن روزگارانی که خداوند قوم بنی اسرائیل را برگزید برای حکومت بر جهان ، و ایشان با تمام امکاناتی که خدا برایشان فراهم نمود ، باز هم به او پشت کردند و این پادشاهی را از راهی جز از راه او خواستند . 

    


      و اینبار هم ، در پس هزار و چهارصد سال پیش بروز ماخاکیان ، خداوند با عرب این عهد را خواند . که میدانی زمان برای او وجود ندارد و او خود خالق زمانست . و عرب نیز از پس امانت الهی بر نیامد . که  " ولایت " امریست بزرگ که در طینت ، چیزی را طلب میکند که در این اقوام نبوده است . و در این قوم نشان شده به وفور . . . . 

     دل در گرو عشق ، به انفاق نهادن . سرسپردگی از برای معشوقی الهی و ایثار او بر خود . و خدا میداند که این قوم چه نجابتی در خود داشتند ، هرچند که تنها گردی بر آن نشسته که میبایست آنرا زدود . و گاه ، نمیدانند که این گوهری را که خداوند در طینتشان سرشته ، در کدامین راه بمیان گذارند ، از بس که فراق ، دردیست جانکاه برای دلهای متین این قوم با مولای حقیقیشان . 

     چه توان کرد که در نبود خورشید ، شب پره های اعمی هم لاف انا الحق زنند .   نه .  ایرادی بر این قوم نیست . دردیست در جانشان . از بس که زیبایند . . . 

   

       بیاد آر آنروزی را که اشعث بن قیس ــ آن منافقی که دخترش قاتل حسن شد و پسرش از زمره ی قاتلین حسین در کربلا ــ وارد بر مسجد کوفه شد و علی را بر منبر دید هنگامیکه از زیبایی طینت این قوم نشان شده سخن میراند . و او در پس تعصب جاهلی خود بر علی پرخاش کرد که   "یا علی ، این سرخ رویان ایرانی که اطرافت را گرفته اند و نزدیکت نشسته اند بر ما چیره گشته اند !   "

     که ابن ابی الحدید در تفسیر نهج البلاغه ی خود ، مینویسد : 

    

 " امام ساکت شدند . با پای خود ارام بر منبر میکوبیدند و سپس سر را ببالا گرفته و فرمودند :  کدامیک از این شکم پرستان بی شخصیت ، مرا معذور میدارد و حکم به انصاف میکند که برخی از آنها مانند الاغ در رختخواب خود میغلطد و دیگران را از پند آموختن محروم میسازد !  

     آیا مرا امر میکنی که آنان را طرد کنم ؟ هرگز طرد نخواهم کرد .اما سوگند به خدایی که دانه را شکافت و بندگانش را آفرید ، این قوم حتما شما را برای برگشت مجددتان به آیینتان سرکوب میکنند همانگونه که شما آنان را در آغاز برای پذیرش این آیین سرکوب نمودید .  "


. . . 

    


      دل است که میطبد بر غربت مردانی که فضیلت یافتند تا امر الهی بر دوششان نهاده شود ، و هم اینان ، امروز بر بستر غفلت سر نهاده اند . دل است که میطپد برای زیبایی هایی که در درون زنان این قوم میمیرد و زنده بگور میشود . 

آه ای قوم نشان شده  !   

چشم دوست به دستان شماست . . . 

دلها اسیر چیست ؟

فأین تذهبون ؟



نوشته شده در یکشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۰۸ساعت 16:9 توسط هارپوكرات| |


Design By : Night