آنسوي مغاك بيگذر

درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است

 

        . . .   دستگاه های تبلیغاتی و فکری و هنری وابسته به قطب های سرمایه داری ، هر روز ، در زندگی روزمره و در مسیر غرایز مادی ،  نیازهای دروغین پدید می آورند و بر ملت ها تحمیل میکنند و آنگاه برای تامین آنها ، همه را به تکاپویی بی انتها میدوانند ، و همه را به یک گردونه ی تکراری مهوع و عبث می افکنند و میچرخانند : تولید برای مصرف و مصرف برای تولید . . . تو لید برای مصرف و مصرف برای تو لید . . . تا مرگ !

     

     اصالت مصرف ، نظام زندگی قسطی !  نظامی که در آن همیشه انسان از عمرش کم  می آورد . همیشه باید برای مصرفهای گذشته اش ، آینده اش را بفروشد . آینده فروشی ، عمر فروشی ، برای تامین نیازهایی که بر من تحمیل میکنند . بی آنکه بمن قدرت خرید بدهند . ناچار چون محتاجم کرده اند ، و پول ندارم ، سالهای عمرم را از آینده پیش فروش میکنم !  این است بردگی جدید و معنی  " آزادی بردگان "  !

     یعنی عصری که در آن بردگان ، آزادانه خود را به ارباب میفروشند . حتی با التماس و پارتی ، برای آنکه خواجه بخرد !  

     و آنگاه منی که به دستگاههای تولیدی و سرمایه داری و بانکی ، خود را پیشفروش کرده ام ، چگونه میتوانم امکان رشد متنوع  و آزاد خویشتن انسانی ، و شکفتن استعدادها و ارزشها و رازهای درونی خود را داشته باشم و یا فراهم آورم ؟ 

    من ،  اکنون و فردا ، برده ی نیازهای دروغین  و مصرفهای گذشته ی خویشم !

                                                                                                (پدر،مادر، مامتهمیم ــ شریعتی)



Flash Back  :

     صدایی در تاریخ ، هنوز با اصحابش نجوا میکند . اصحاب ، از زمان پسین میپرسند . و او جواب میدهد که :  مردمانی خواهند آمد و دوباره به رسوم جاهلی ، بت خواهند پرستید . . .  اصحاب فریاد میکشند که : أیعبدون الاصنام ؟

     و او جواب میدهد :      "   و الله نعم !  کل درهم عندهم صنم . . .   " 



نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۸۹/۱۲/۱۲ساعت 16:2 توسط هارپوكرات| |


Design By : Night