آنسوي مغاك بيگذر
درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است
. . . انسان همیشه خود را از طبیعت ، شریف تر میابد ، و خود را از " آنچه که هست " برتر میخواهد . چه پست اند آنها که میان " آنچه هست" شان ، با " آنچه باید باشد" شان ، نزدیک است ؛ و حتی در برخی ، هردو بر هم منطبقست . حیوان و درخت است که این دو "بودن" شان یکی است . هر موجودی در طبیعت ، "آنچنان است که باید باشد" و تنها انسان است که هرگز آنچنان که باید باشد نیست . آدمی هرچه روح میگیرد و هرچه از آنکه "هست" فاصله میابد ، از آنکه "باید باشد" نیز دورتر میشود !و این است که هرکه متعالی تر است ، از وحشت ابتذال هراسناک تر است و از بودن خویش ناخشنود تر ؛ و اینست فرق میان انسان و حیوان . . . . "شریعتی رحمت الله علیه" ░ پ ن : ناخود آگاه نیمه شبهای علی را بیاد می آورم . در خود پیچیدنش . . . دردهای روحش . . . اشکهای پنهان نامتناهی اش . . . و سری پر از راز که هیچ پناهی بر روی خاک پیدا نمیکند . . . اینست که مناجات های نیمه شب انسانهای بزرگ ، همیشه مملو بوده از التماس به خدا برای بخشودن کوچکیشان . آه که چه فاصله ایست میان ابتذال آنها و ابتذال ما . . . چه هراسناک برای انسان امروز ، انسانهای کوچک و مبتذل را که در ذهن شیطان بزرگ اند و دوست داشتنی ، بزرگ نشان داده اند و انسانهای بزرگ را از صفحه ی اذهان ، محو کرده اند . هرچند که انسانهای بزرگ در ذهن خداوند شناخته شده اند . هرچند که هیچ مخلوقی از بزرگی آنها آگاه نباشد و هرچند هیچ مخلوقی بزرگی آنها را به کمال در نیابد .
| Design By : Night |