آنسوي مغاك بيگذر

درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است


مولانا جلال الدین محمد بلخی در " فیه ما فیه" مینویسد :

     " . . . عقل چندان خوب است که تو را بر در پادشاه آورد . چون بر در او رسیدی ، عقل را طلاق ده ، که این ساعت عقل زیان توست و رهزن است . چون به وی رسیدی خود را به او تسلیم کن . تو را با چون و چرا کاری نیست . مثلا بیمار ؛ عقل او چندان نیک است که او را بر ِ طبیب آورد . بعد از آن ، عقل او در کار نیست و خویشتن را به طبیب باید تسلیم کردن . "


پ ن :

     خود رو نگاه میکنم که پس از کلی منت گذاشتن بر سر خداوند ، وقتی به درگاهش وارد میشوم تازه شروع میکنم با عقل و دانش پوچ خود که در پیشگاه عظمت دانش محض او هیچ هم نیست ، او را به نقد میگیرم . انصافا چه کسی میتواند اینهمه به انحطاط برسد که من رسیدم ؟!

     در حالیکه عقل تا آنجا خوبست که مرا به درگاه او بکشاند . چون به درگاه وارد شدم میبایست تسلیم باشم . دیگر "من" ی نباشد . "او" باشد و خود . و من تنها "نگاه " باشم به کلمات او . سکوت کنم تا کلماتش مرا در بر بگیرند و با من بیامیزند . . . 


آنجا که چشم عاشق بیند جمال جانان

باشد کــه در میانه غیــر از نظــر نباشد 


تسلیم . . . تسلیم . . . تسلیم . . .  و  سپس رضا .

بخود نهیب میزنم که ای لولی دیوانه !  اگر او را نیافته ای که هیچ . با تو ام کلامی نیست هنوز . اما اگر یافته ای ، پس تسلیم نبودنت دیگر چیست ؟!!!!

او خود بجای من جواب میدهد که : مستی جوانی .


میدانم شائبه های عقل کوچکم در درگاه او مرا به جایی نمیرساند . من خالی از تسلیمم . یقین و تسلیم "مالک " . . . 


چه خوش میگفت  سهراب :

کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ 

کار ما شاید اینست 

                        که در افسون گل سرخ شناور باشیم .


نوشته شده در دوشنبه ۱۳۹۰/۰۳/۲۳ساعت 18:37 توسط هارپوكرات| |


Design By : Night