آنسوي مغاك بيگذر
درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است
. . . دلم میخواست یکبار دگر او را کنار خویش میدیدم ، بیاد اولین دیدار ، در چشم سیاهش خیره میماندم ، دلم یکبار دیگر ، همچو دیدار نخستین ، پیش پایش دست و پا میزد . شراب اولین لبخند در جام وجودم های و هو میکرد . غم گرمش نهانگاه دلم را جستجو میکرد ، دلم میخواست : دست عشق ، چون روز نخستین هستی ام را زیر و رو میکرد . . . مشیری
نوشته شده در جمعه ۱۳۹۰/۰۴/۰۳ساعت
10:7 توسط هارپوكرات| |
| Design By : Night |