آنسوي مغاك بيگذر

درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است


     در ابتدای آشنایی شیرینمان ، عطش آگاهی ، مرا سخت به همکلامی با تو میکشاند ، تا شاید جرعه ای از کلام نابت ، جان تشنه ام را سیراب کند ...

     اما در امتداد حضور پهناورت در جانم ، آموختم که تو را در سکوتت بیشتر میابم تا در کلامت . حال مدتهاست که گوشه نشین هم سکوتی با تو هستم ... و در کنج سکوتم چه انس ها دارم با تو ، و چه بیکرانها میپیمایم در امتداد نگاه تو .

     طنین معبد سکوتت ، آهنگ بیکران های زندگی من شده است ، باغبان باغ سیب ...


نوشته شده در جمعه ۱۳۹۲/۰۱/۱۶ساعت 2:8 توسط هارپوكرات| |


Design By : Night