آنسوي مغاك بيگذر
درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است
بشر ، هرگاه خدای را در زمین یافت ، او را کشت ! همان به که در باورش ، خدا را در آسمان جای دادند . و تا هنگامه ای که تاب توحدش را نیافته ، هزاران سال دیگر هم که بگذرد ، در زمین جای دارد و خدایش در آسمان ، و این میان کاهنانند که بی محابا بر طبل جهالت آنها میکوبند تا مبادا شمع معرفت توحید روشن شده ، و بشر از یک عمر خوابگردی و "توهم عبودیت" برخیزد ... گاهی می اندیشم که اگر مرگ نبود ، انسان به چه چیز راه رهایی میافت از چنگال این دست نوشته های کاهنان ؟ همان دست نوشته هایی که هزاران سالست بشر را بر زمین میخکوب نموده و پرواز را از خاطرش برده . همان دست نوشته هایی که توان تعقل را از کف بشر ربوده و او را اسیر تقلید از ذهنیات یک اقلیت کرده است. به حقیقت اگر که مرگ نبود ، چگونه میشد عده ای را از این خواب غفلت بیدار کرد؟ و مگر علی ، و مگر حسین میتوانستند آن خوابگردان بی مثال دهر را بی خروشی همچون مرگ ، بیدار سازند ؟ و چه کوته فکرند آنانی که گمان برده اند علی از برای این به تیغ شمشیرش میکشت که عده ای بر عقیده ی او نیستند ! چه کوته نظرند که شمشیر علی را همچون شمشیر خویش میدانند .... و چه مصیبت بار این جهالت را بر تاریخ حمل کردند و هزاران سال هزاران نفس محترم را در خون خود غلتاندند بجرم اینکه آنها به سلیقه ی اینها فکر نمیکردند . بشر هزار سال دیگرهم که بگذرد ،همانست که بود ... اگر که توحد را نفهمد . و مردان خدا در همین واژه ی "توحید" ، چهره ی در پس ابر مانده ی کاهنان تاریکی را برای آنان که به عقل راه یافته اند آشکار کردند . چه اینکه فقط آنان که در وجودشان راهی به حقیقت گشوده شده است معنایی از توحید را خواهند فهمید . ما بقی ، چه خداوندان خاکی مذاهب ، و چه پیروان خوابگردشان ، جملگی در جهل مرکب خویش اسیرند تا اینکه با دست خروشان مرگ بیدار شوند و بفهمند که "یگانگی هستی" به چه معناست؟ ... اما تا آن خدا در آسمانست ، این خدایان در زمین حکم میرانند ...
| Design By : Night |