آنسوي مغاك بيگذر
درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است
وقتیکه آنها چیزی را ورای اندیشه های خود باور ندارند ، و سقف هستی را ، به بلندای فهم خود میدانند ، و هستی را با دنیای کوچک درون خود قیاس و ادراک میکنند ، ... همین میشود که خدایشان هم چیزی جز تصورات ذهنی شان نیست . کوچک ... خوفناک ... تنگ نظر ... ریا پیشه و زشت ... خدایی که در ستیز با هرچه زیباییست ... آه از زبانهای دراز و عربده های بلندی که در پسشان چیزی نیست جز اندیشه های کوچک ... آه از دوزخ ِ جهل ... عمری در پرستش ِ توهمات خویشند و در این خوابگردی بزرگ ، بگمان خویش رستگارانند ... وَإِن تُطِعْ أَكْثَرَ مَن فِي الأَرْضِ يُضِلُّوكَ عَن سَبِيلِ اللّهِ إِن يَتَّبِعُونَ إِلاَّ الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلاَّ يَخْرُصُونَ (انعام-116) و اگر از بیشتر مردم روی زمین پیروی کنی ، تورا از راه خداوند گمراه میکنند ؛ چراکه آنها فقط در تبعیت از گمان های خویشند .وجز این نیست که به گزاف و حدس سخن میگویند ... خود کوچکند و دنیایشان هم کوچک . و خدایشان حقیر ... ! آه که چقدر مشتاقم به بلندایی که دست ِ وهم ِ هیییییچ بشری بدان نمیرسد و هیچ اندیشه ای را یارای تعریف و تحدید آن نیست . . . چقدر آن افق اعلی مستی زاست ... چقدر خلوت راز باخدای زیبایی ها ، آشنا و روح افزاست ... همان افق بلندی که محمد آنرا دریافت ، و اما جهل یاران ، او را از بیان آن بازداشت ... وَهُوَ بِالْأُفُقِ الْأَعْلَى ... (نجم - 7) 
| Design By : Night |