آنسوي مغاك بيگذر

درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است

برای هرچیز در هستی مرزی هست . مرزهایی که میبایست یافت و برتافت. مرزهایی هست که میتوان پای از آن فراتر نهاد و مرزهایی هم هست که حدودش محافظت شده اند . يَا مَعْشَرَ الْجِنِّ وَالْإِنسِ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَن تَنفُذُوا مِنْ أَقْطَارِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ فَانفُذُوا لَا تَنفُذُونَ إِلَّا بِسُلْطَانٍ.

برای هرچیز در هستی مرزی هست . قَدْ جَعَلَ اللَّهُ لِكُلِّ شَيْءٍ قَدْرًا .

حدود را که بشکنی ، شاید بتوانی بیش از رزقت کسب کنی ، اما در بند آن خواهی بود .كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ . پیمانه ها مرزگذاری شده اند . خون خوری گر طلب روزی ننهاده کنی ...

مرزها را اما وقتی که محترم بشماری و بر آن باشی که از راه درون ، بر قابلیت پیمانه ات بیفزایی ، ساقی خود میداند رسم سقایت را . پیمانه ای خالی نخواهد ماند.

مرزهای باریکی هست بین حقیقت و وهم . بین زیبایی و زشتی . بین شادی و غم ... مرزهایی در لابلای همین اموری که ما جزیی میپنداریمش . نگاههامان بی رمقند و برایمان مهم نیست که در دایره مان چه میگذرد . حال آنکه تمام آنچه که آزمون زندگی ما در این دنیاست ، در همین دایره ایست که در محضر ماست ؛ اما ما اغلب حقیقت را ورای دایره مان میجوییم . جایی خیلی دور ... با اینکه همینجاست . جایی خیلی نزدیک ... نگاه هایمان بی رمق افتاده اند . مگرنه ساقی ساغر بدست میگردد و پیمانه میجوید ...

هرکه نگاهش را دقیق کند بر مرزها ، ساقی خود بر پیمانه اش خواهد افزود . ره آسمان درون است ...

وَمَن يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا...وَيَرْزُقْهُ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُ...

پ ن :

زندگی ما دقیق نیست . پر است از بی مبالاتی ها . فقط در حال دویدنیم برای کسب آنچه که مرزهایش را هم نمیدانیم . تنها میدویم . فقط میدویم . و نمیرسیم . اما چرا گاهی نمی ایستیم و به کودکی که همه ی دلخوشیش یک لبخند ماست ، لبخند نمیزنیم ؟

یک گوشه از خیابان ، برگی خشک افتاده بر زمین ... منتظر نگاه تو. چرا این معجزه را از نزدیک لمس نمیکنیم؟ به کجا میشتابیم ؟ فأین تذهبون ؟!

نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۳/۰۲/۱۷ساعت 14:1 توسط هارپوكرات| |


Design By : Night