آنسوي مغاك بيگذر

درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است

 

 

والسماء والطارق ...

وما ادریک مالطارق ؟ ...

 

و آسمان و کوبنده ی آن ...

و تو چه میدانی که کوبنده ی آن چیست؟

کیست آن رهگذاری  که صدای پایش در دهلیزهای درون روح، خواب را از رخوتهای درونم ربوده است؟

کیست که از پشت آسمان نفس، در میکوبد و آرام و سکون را از بستر عادتهایم میزداید؟ 

 

کیست آن آسمانی که از دروازه ی انسان ، قصد کرده که زمین را لمس کند؟

 

و من چه میدانم او کیست؟ وقتیکه زمین و آسمانم را هم نمیدانم ...

 

 

+

نوشته شده در چهارشنبه ۱۳۹۴/۰۹/۰۴ساعت 14:4 توسط هارپوكرات| |


Design By : Night