آنسوي مغاك بيگذر

درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است

 

      هستی ، محشری زیباست . بهشتیست که ذره ذره ی آن آغشته به رایحه ی حضرت احدیت است . آن دوست نزدیک. آنچه دنیا میخوانندش نه این هستی زیباست. بلکه دنیا اثر حضور آدمیست در این هستی دوست داشتنی زیبا.

     آنچه دنیای پست میخوانندش و آنرا در تضاد با آخرت میدانند و غور در آن را مایه ی سقوط آدمی میخوانند همان روابط آدمیست در حیاتش. رابطه های چهارگانه ی او در هستی . چگونگی این روابط است که مشخص میکند آدمی در دنیا حضور دارد یا در عقبی. 

     اولین و پیچیده ترین رابطه اش رابطه ی اوست با "خویشتن" اش . سپس رابطه اش با "رب" اش . و رابطه اش با "هستی" . و سپس سخت ترین رابطه اش که رابطه ی اوست با "خلایق" .

     چگونگی این روابط است که رایحه ی اثرش را در زندگی ، دنیایی میکند یا عقبایی . این اثر حضور آدمیست که هستی زیبای خدا را زشت و زیبا میکند . اوست که با نگاه و رفتارش میتواند بهشت بیافریند یا دوزخ . مگرنه هستی بی مثال خدا که ذاتا زیباست و حشر با آن تعالی بخش و آرامش زاست. انسان میتواند با زیباییِ رابطه های چهارگانه اش هستی را برای خودش زنده و پویا سازد که عقبایش خوانند ، و یا اینکه با زشتی روابطش ، حضوری تاریک را در هستی برای خود رقم بزند و خود را اسیر بازتاب رفتار خویش کند در جهانی مرده که دنیایش خوانند ...

     هستی دردانه ی خدا دوشیزه ایست آسمانی و زیبا. دنیا ماییم و عقبی ما .

 

  +

 

 

نوشته شده در پنجشنبه ۱۳۹۵/۰۵/۰۷ساعت 6:23 توسط هارپوكرات| |


Design By : Night