آنسوي مغاك بيگذر
درد من از حصار برکه نیست . درد من همزیستی با ماهیانیست که دریا به ذهنشان هم خطور نکرده است
دیگه داره دیوونم میکنه . تو نمیدونی من چه گمشده هایی رو توی این " گمشده " پیدا کرده ام . برام خنده داره گاهی . گاهی فکر میکنم این یه شوخیه . مگه میشه کسی دیگه هم به اون فکر کرده باشه ؟!!! بقول 11 از 6 : یعنی تو هم حسش کرده ای ؟؟؟؟؟؟؟ !!!!!!!!!!!!! رمضان ۸۴ بود . یه اتاق کوچک خالی توی بیابونای جاده ی قم پیدا کرده بودم . جای دنجی بود . شب بود . و من تنها . کتاب رو باز میکردم . . . و میرفتم اونجایی که سیر خیال انسان رو به اونجا نمیبره . شاید فکر میکنی آدم خیالبافی هستم . اما امشب دیدم که خیال نیست . چون او هم به این اندیشیده . وقتی از حجم زمان باکسی میگفتم طوری نگاه عاقل اندر سفیهی بهم می انداخت که احساس تنهایی میکردم . اما میدونم امشب ، که اونطرف پیچ ، کس یا کسانی هستند که وقتی بهشون برسم با لبخندی از رضایت منتظرم هستند . چون یقین داشتم به چیزیکه همه خیال میپنداشتند . چون یقین داشتم به چیزی که دیده بودم . حس کرده بودم . یقین . . . یقین . . . تو میدونی من چی میگم " محب " ! امروز از یقین نوشته بودی . من چشیده ام طعمش را . هرچند که بینهایت انرژی از دست رفته . اما میبایست از دست میرفته . چراشو نمیدونم . اما گویی به همان آیه برمیگرده . همان راز همیشگی زندگی من : " ام حسبت ان اصحاب الکهف و الرقیم کانوا من آیاتنا عجبا ؟! " . براستی چرا سر حسین علیه السلام این آیه را زیر لب زمزمه میکرد ؟ تابحال به این اندیشیده ای ؟ زندگیها در زمانها بر هم تنیده شده و تقدیرها در تدبیرها گره خورده و از همینروست که ابالحسن علیه السلام پاسخی بر جبر و تفویض نمیدادند و علم آنرا بر مردم آخر الزمان حوالت میدادند . نه . من دیوانه نیستم . گاهی حکمتهای ناب از درون تاریکیهای محض بیرون میتابد . مگر مسیح علی نبینا و آله و علیه السلام خود نفرمود که : " از پلیدی نیکی میزاید ؟ " گاه تقدیر بر اینست که خداوند شیشه را در بغل سنگ نگه دارد . چرا که مصونتر است از شکسته شدن گاهی ! آه که چه دیوانه ام . . . آه که چه مجنونم . . . آه که چه لذتیست در این مستی و دیوانگی . . . خداوند ؛ چگونه سپاست گویم بر سکر امشب ؟ این جام باده از آه صبحدم کدام دوست بر من حوالت گردید ؟ دیوانه ام . . . دیوانه ام . . . دیوانه ام . . . میخواهم تنها دیوانه باشم . . . . --------------------------------------------------------------------------------------------------- پی نوشت : من رو ببخشید بر این که اینگونه مینویسم . باور کنید طوری دیگر از عهده ام خارج است . دیوانه ام !
میدونم . میدونم که روزی بر زمان دست خواهم یافت . و اونروز تنهاام . کسی رو پیدا نکردم که بتونه باهام بتازه . اما اشکالی نیست . تقدیر بر تنهاییه . کسی چه میدونه اونطرف پیچ زمان چی در انتظار منه ؟
میدونم که فکر میکنی دیوونه شده ام . تو هم بخند . . . میخواهم تنها دیوانه باشم .
| Design By : Night |